نوای آشنا

اشعار ماشالله شهسواری#آریا

نوای آشنا

اشعار ماشالله شهسواری#آریا

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «در فکر غمخانه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

زندگی تاریک

دیروز که از کوچه به غمخانه رسیدم

در فکر فرو رفتم و آرام لمیدم

از مردم چشمم سریالی گذران شد

بر زندگی تار خودم نقشه کشیدم

درذهن و خیالم همه جا گشتم ولیکن

درشهر یکی بی غم و بی رنج ندیدم

یک مرد گرفتار و دو فرزند نهیفش

دستش دو سه تا قبض نپرداخته دیدم

گفتند که حامی فقیر و ضعفاییم

بنگر که چسان گوشه غمخانه گزیدم

از پیرزن و دختر برنا و جوانش

اندر پس ویترین سخنی سرد شنیدم

رو کرد به دختر مخوری غصه عزیرم

شاید به همین وام جهیزیه خریدم

گفتا ننه جون وام کجا قیمت اجناس

بگذشتم از این زندگی و پاک بریدم

در نبش خیابان و سراهی پسری را

در دست یکی لنگ و کمی آب بدیدم

از کوچکی و لاغریش دیده نمی دید

کوچکتر از او سرور یک خانه ندیدم

این وضع مرا سخت بیازردو بخود برد

من نیز در این شهر رفاهی نچشیدم

گلزار وطن زرد شد از دست گروهی

در کشور زرخیز گلی تازه نچیدم

در حال خودم بودم و ناگاه ز اخبار

از دولتیان کاری پسندیده شنیدم

گفتم نکند فکر ستمدیده فتاده

این دولت پاکیزه ی تدبیر و امیدم

ده وام عروسی بدهد جمله به یک تن

در فکر فقیران شده! از ذوق پریدم

افسوس که شادی من ازقلب سواشد

وقتی که سراپا همه اخبار شنیدم

او بود بفکر ضرر خودرو ملی

غمگین شدم از حرس لبم باز جویدم 

آنها همه در فکر زر و قدرت و پولند

من در ره جنت به چنان شور دویدم

دیدم که به فکر آریا نیست عزیزان

آزرده شدم باز به یک گوشه خزیدم

کو آب که خاموش کنم آتش دل را

بنگر که سراب است همه راه امیدم

شهسواری(آریا)

https://t.me/joinchat/AAAAAEIwWQnAdNUJONLbWg

  • ماشالله شهسواری