نوای آشنا

اشعار ماشالله شهسواری#آریا

نوای آشنا

اشعار ماشالله شهسواری#آریا

  • ۰
  • ۰

یلدا

آفرین برتو که با پیر و جوان می جوشی

هی فرو میریزد از پنجره و دَر گوشی


شب یلدا شد و مامان همه را دعوت کرد

بچه ها جمع ولیکن همه سر در گوشی


داش محمد زیر لب گفته یکی جوک خفن

آنطرف مهدی و مینا و سحر در گوشی


همسر بنده که بیزار ز گوشی باشد

می زند زنگ مدامش به پسر در گوشی


داش امین رفته لبی تر کند و برگردد

همره اش مهدی و محمود دمر درگوشی


شهریارعاشق فیلم است و حواسش تیوی

طیبه درپیِ خیاطی زر در گوشی


خوروشِ قیمه شده پهن به دستان کیان

زهره لبتاپ بدست است و پدر در گوشی


این زمستان که بهار آمده در محفل ما

آبجی ریحانه و دیناست سر اندر گوشی


جای محبوبه و محمودْ وَ طاها خالیست

گرچه زهرا و محمد به سفر در گوشی


مریم و سام و امیرند کنون آمده اند

هرسه با هول و ولا ازدم در در گوشی


مریم و مرضیه و طاهره می اندیشند

به فنا گشتنِ این عمرِ بشر در گوشی


آریا تا کند این قافیه و وزن ردیف

سر شب رفته چنان تا به کمر در گوشی


این همه لطف و صفا از قِبَلِ مامان است

پس بیایید یک امشب به در از هر گوشی

ماشالله شهسواری#آریا 

https://t.me/joinchat/AAAAAEIwWQnAdNUJONLbWg


  • ۹۶/۱۰/۰۷
  • ماشالله شهسواری

گوشی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی